- پای داشتن
- پایداری کردن، ثبات ورزیدن، استقامت
معنی پای داشتن - جستجوی لغت در جدول جو
- پای داشتن ((تَ))
- ایستادگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ثابت کردن برقرار ساختن، نصب کردن ایستاده کردن، اقامه کردن (نماز) انجام دادن، منعقد کردن (مجلس جشن و شادمانی)
رعایت کردن
پاسبانی کردن نگاهبانی کردن پاییدن نگاهداشتن محافظت کردن حفظ حراست پاسیدن، رعایت کردن مراعات کردن ملاحظه کردن ادب کردن، مراقبت کردن نوبت نگاهداشتن رصد کردن، جستجو کردن تفتیش کردن، یا خود را پاس داشتن، خود را محافظت کردن تحرس احتراس
مراقب بودن، نگهبانی کردن، پاسداری کردن، رعایت کردن
دنباله داشتن، ریع داشتن کشش داشتن صاحب ریع بودن، قوت داشتن، دارای عصب بودن (گوشت)، یا پی کسی (چیزی) داشتن، متابع او بودن بدنبال او رفتن هوای او را داشتن: تا من پی آن زلف سر افکنده همی دارم چون شمع گهی گریه و گه خنده همی دارم. (خاقانی)
ترس داشتن، پروا داشتن، بیمناک بودن، ترسیدن بیم داشتن ترس داشتن پروا داشتن
بدهکار شدن از حاصل عملی، بدهکار شدن پس از تسویه حساب
ننگ داشتن
فرار کردن گریختن
گود بودن عمیق بودن
منع کردن جلو گیری کردن، توقیف کردن حبس کردن
میوه داشتن ثمر داشتن (درخت)، آبستن بودن حامله بودن، درد و رنج داشتن
ساکت کردن، رام کردن
صواب بودن امر، روداشتن
پیر بودن معمر بودن
تشکر، ممنون بودن
روا داشتن، مباح کردن اباحه
ذوق داشتن، حوصله داشتن، حالت وجد و جذبه داشتن
رطوبتی بودن
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
ملجا داشتن ملاذ داشتن
بحضور بردن، عرض کردن
حامل پیام بودن
طاقت داشتن تحمل داشتن، در رنج بودن درد داشتن، یا تاب داشتن چشم کسی. کمی حول (کجی) در چشم او بودن
ننگ داشتن، شرم داشتن
ترس داشتن، اندیشه داشتن
دارای شغل و کار بودن، مشغول کار بودن
شکر نعمت به جا آوردن، ممنون بودن
منت داشتن
منت داشتن
به خاطر داشتن، بلد بودن، آگاه بودن، از بر داشتن
پیشکش کردن، تقدیم کردن، مقدم داشتن، در حضور داشتن
پیچیدگی داشتن، دارای پیچ و خم بودن
طاقت داشتن، بردباری داشتن
طاقت داشتن، بردباری داشتن
ننگ داشتن از عار آمدن